امروز صبح طبق عادت صفحه فیسبوک رو باز کردم و باز هم طبق عادت نگاهی به نوشتههای دوستان انداختم، تا اینکه نوشتهی یکی از آشنایان [در ایالت متحده که گمون نکنم هنوز 19 سالهش تموم شده باشه] رو خوندم.
ایشون طی یک جملهی کوتاه و کاملاً صریح، نوشته بود:
دوستان زیادی بهش تبریک گفته بودن:
دختری بنام ایکس: awwwwwww you got lucky!
و من پیش خودم گفتم این یعنی خوششانسی؟! یا آخر خریت؟! گویا خود کامنتدهنده هم دلش میخواسته.
پسری بنام کریس: محشره پسر
پسری بنام جاش: didnt say anything back to me:/
پسری بنام جاش: asshole
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): Sry josh
گویا این پسر ناراحت شده بود که چرا دوستش پیش از همه اونو در جریان این خرابکاری مهم قرار نداده؛ البته ایشونم مراتب عذرخواهی رو بجا اوردن و از دوستشون دلجویی کردن.
یه شخص دیگه: awww congrats!!! how does it feel??
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): It feels incredible! I cant wait to hold him
باز هم یه شخص دیگه: congrats dude.. youre a great guy and gonna be an even more fantastic father.
چه جالب!!! چه فاصلهی سنی کمی دارن این پدر و پسر. حتماً در آینده با همدیگه میرن تفریح (اونم لاس وگاس.)
خدای من!!! چطوری میشه که اینجوری میشه؟!
یک رابطهی بچهگانهی شاید عاشقانه، بدون پروتکشن، بدون فکر و البته صرفا برای لذت منجر به تولد انسانی میشه (اگر خدا بخواهد چند ماه دیگه)
تو فیلمها همچین چیزایی زیاد دیده بودم، ولی تو فیسبوک ندیده بودم!!!
هر چیزی که روزی به عنوان "ارزش" ارزش داشت، کم رنگ میشه تا اینکه کاملا محو بشه، همه چیز کشکی کشکی شده؛ حتی بچهدارشدن هم بچهبازی شده.
حالا یا اینکه معنی تعهد رو نمیفهمن یا اینکه اصلاً تعهدی ندارن.
دیگه چیزی بنام تعهد نیست، همه بیتعهد شدن، دیگه تعهدی وجود نداره؛ دیگه "ارزش" برای کسی ارزش نداره.
حتماً این زوج Teenager فکر میکنن زندگی و آینده خوشی خواهند داشت؛ با همدیگه زیر یه سقف عشق واسه هم پوست میکنن و دست همدیگه میدن و البته سالهای سال باهم خوشبخت خواهند بود؛ همچنان که پدر بچه رو نوازش میکنه، مادر دایپر بچه رو عوض میکنه. امیدوارم همینطور باشه.
بیخیال این حرفا، بریم Phoenix گوش بدیم.
ایشون طی یک جملهی کوتاه و کاملاً صریح، نوشته بود:
Its a boy!!!!پیش خودم گفتم نکنه واقعاً همون چیزی باشه که فکر میکنم؟! خوب شاید این بچهی یکی از فامیلهاشون باشه. همچنان که هیجان زیادی در من پدایدار شده بود شروع کردم به خواندن کامنتهای این جملهی مختصر و پرمعنی (و البته پرهیجان.)
دوستان زیادی بهش تبریک گفته بودن:
دختری بنام ایکس: awwwwwww you got lucky!
و من پیش خودم گفتم این یعنی خوششانسی؟! یا آخر خریت؟! گویا خود کامنتدهنده هم دلش میخواسته.
پسری بنام کریس: محشره پسر
پسری بنام جاش: didnt say anything back to me:/
پسری بنام جاش: asshole
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): Sry josh
گویا این پسر ناراحت شده بود که چرا دوستش پیش از همه اونو در جریان این خرابکاری مهم قرار نداده؛ البته ایشونم مراتب عذرخواهی رو بجا اوردن و از دوستشون دلجویی کردن.
یه شخص دیگه: awww congrats!!! how does it feel??
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): It feels incredible! I cant wait to hold him
باز هم یه شخص دیگه: congrats dude.. youre a great guy and gonna be an even more fantastic father.
چه جالب!!! چه فاصلهی سنی کمی دارن این پدر و پسر. حتماً در آینده با همدیگه میرن تفریح (اونم لاس وگاس.)
خدای من!!! چطوری میشه که اینجوری میشه؟!
یک رابطهی بچهگانهی شاید عاشقانه، بدون پروتکشن، بدون فکر و البته صرفا برای لذت منجر به تولد انسانی میشه (اگر خدا بخواهد چند ماه دیگه)
تو فیلمها همچین چیزایی زیاد دیده بودم، ولی تو فیسبوک ندیده بودم!!!
هر چیزی که روزی به عنوان "ارزش" ارزش داشت، کم رنگ میشه تا اینکه کاملا محو بشه، همه چیز کشکی کشکی شده؛ حتی بچهدارشدن هم بچهبازی شده.
حالا یا اینکه معنی تعهد رو نمیفهمن یا اینکه اصلاً تعهدی ندارن.
دیگه چیزی بنام تعهد نیست، همه بیتعهد شدن، دیگه تعهدی وجود نداره؛ دیگه "ارزش" برای کسی ارزش نداره.
حتماً این زوج Teenager فکر میکنن زندگی و آینده خوشی خواهند داشت؛ با همدیگه زیر یه سقف عشق واسه هم پوست میکنن و دست همدیگه میدن و البته سالهای سال باهم خوشبخت خواهند بود؛ همچنان که پدر بچه رو نوازش میکنه، مادر دایپر بچه رو عوض میکنه. امیدوارم همینطور باشه.
بیخیال این حرفا، بریم Phoenix گوش بدیم.
16 نظرات:
واقعا دردناک و تاسف آوره...
تو هنوز هم این گروه رو ول نکردی؟...بی خیال بابا..عجب عشق آتشینی داری به اینا!
:))
@ عمو آلبرت:
چیکار کنیم عمو جون
تو این اوضاعی که من دارم فینیکس بهم حس راحتی و آرامش میده :)
عالمی ست از برای خود!!
خدا بخیر نیز بگذراند...
چشممان را روشن نموده ای Warrior جان :دی
انگار همه چی جرررررررررررررررررررر خورده اما نه از وسط...مدل پاره پاره شدن....
خوبه که حوصله بلاگن نویسی داری رضا..کانگرجولیشن
@ absolution
چه کنیم، احتیاج به نوشتن داشتم، حالا هر موضوعی میخواد باشه :دی
@ تو:
خوشم اومد از این "جرررررررررررررررررررر" ای که نوشتی؛ واقعاً حق مطلب رو ادا کرد :)
@ راحله:
تبریک نداره؛ بدون یه جایی مشکل داشته
اتفاقا اخیرا داشتم به این فکر میکردم که خیلی چیز ها که پیشتر برای خودم ارزش بود الان هرگز اون طور نیست. اون ها هم موضوعاتی بیشتر مذهبی و دینی هستند که الان دیگه نظرم عوض شده یا کلا اعتقاد خودم رو از دست دادم. اما در کل موافقم که در حال حاضر خیلی ارزش ها و اعتقاد ها دارن به کلی رنگ میبازن
@ مهیار
آره عزیز همینطوره؛ مخصوصا در جامعهی خودمون، هر چیزی جای چیزه دیگه رو گرفته
کلا من میگم شما یه وقت آپ نکن خدایی نکرده انگشتات خسته میشه...
:)
بیچاره بچه هه. چه همه چیز کشکی و مسخره شده.
من میخوام یه کامنت خصوصی بزارم باید چی کار کنم؟؟؟
میشه آدرس ایمیلتون رو بهم بدید..؟؟
@تو:
ایمیلم رو در بخش نظرات براتون گذاشتم :)
Warrior عزیز من...
یه چیزی بنویس خب!!
اقلا یکی دوتا لینک ایندی راک بذار اینجا!!
قصد آپ نداری شما
ارسال یک نظر