۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

متوجه که هستی؟!


هرکسی دنیایی داره؛ شاید خیلی وقت‌ها دوست داشتم سر از دنیای شماها در بیارم، البته نه همه‌تون، بیشتر منظورم تو هستی که یه جورایی احساس می‌کنم هنوز سادگی‌ت رو حفظ کردی، هنوزم یه کمی از ویرجینیتی رو نگه داشتی؛ تو که کپی نیستی، تو که اصلِ اصل هستی.
اما این قضیه ادامه پیدا می‌کنه و من هنوزم نتونستم وارد دنیای کوچیکت بشم؛ کلید؟! شاید کلید رو باید پیدا کرد...

بیخیال بابا؛ از خیلی چیزا خسته‌ام، اصلاً تو بیا منو پیدا کن

حداقل سعی کن یه ردپایی از خودت بذاری، چراغی رو روشن بذاری تا بتونم پیدات کنم

همین‌جاست که یاد Wonderwall می‌افتم:

And all the roads we have to walk are winding
And all the lights that lead the way are blinding