I'm not gonna blame myself but It's such a shame to let go every second of it.
۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه
Change
خیلی از نویسندهها خیلی چیزا گفتن و رفتن، و امروزه نقلقولهای زیادی ازشون گفته میشه. جالب اینجاست که همین سخنان کوتاه کمکم داره به صورت قانون در میاد؛ قانونهای متناقضی که همه بخاطر شیکبودن این جملات کوتاه اون رو تو صفحهی فیسبوکشون میذارن ولی هیچوقت بهش عمل نمیکنن، مثله بقیه قانونهای دیگه.
اما افسوس که چه عادتهای مسخرهای قانون شد، عملی شد و چه قانونهایی که غیرقانونی موند و عملی نشد؛ براستی چی کمه؟ فکر میکنم یه تحول.
اما افسوس که چه عادتهای مسخرهای قانون شد، عملی شد و چه قانونهایی که غیرقانونی موند و عملی نشد؛ براستی چی کمه؟ فکر میکنم یه تحول.
۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه
Taste of Music
بهش میگم: شما موسیقی غیر ایرانی هم گوش میکنی؟
جواب میده: اگه طرف خوشگل باشه، چرا، گوش میدم
من: اِ مثلاً Justin Bieber؟
جواب میده: نه اون که بچهاس، بزرگاشونو میگم
جواب میده: اگه طرف خوشگل باشه، چرا، گوش میدم
من: اِ مثلاً Justin Bieber؟
جواب میده: نه اون که بچهاس، بزرگاشونو میگم
۱۳۸۹ اسفند ۳, سهشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه
Stairway to Heaven
"پلکانی به بهشت" نام آهنگیست که دیوانه کرده مرا؛ میتونی یه راهپله رو تصور کنی که میره اون بالاها البته وقتی میرسه به ابرها اونورش دیگه چیزی مشخص نیست.
پینوشت: Stairway to Heaven از Led Zeppelin رو که حتماً شنیدین؟ شاهکاریه واسه خودش.
پینوشت: Stairway to Heaven از Led Zeppelin رو که حتماً شنیدین؟ شاهکاریه واسه خودش.
۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه
Crossfire
آیا رویاهایمان مرزهای ترس را خواهد شکست؟
انگار ایدالها را فقط در خواب پیدا میکنی
شاید ایدال اصلاً پیداکردنی نباشه
شاید ساختنی باشه
انگار ایدالها را فقط در خواب پیدا میکنی
شاید ایدال اصلاً پیداکردنی نباشه
شاید ساختنی باشه
۱۳۸۹ دی ۲۱, سهشنبه
It's a boy!!!!
امروز صبح طبق عادت صفحه فیسبوک رو باز کردم و باز هم طبق عادت نگاهی به نوشتههای دوستان انداختم، تا اینکه نوشتهی یکی از آشنایان [در ایالت متحده که گمون نکنم هنوز 19 سالهش تموم شده باشه] رو خوندم.
ایشون طی یک جملهی کوتاه و کاملاً صریح، نوشته بود:
دوستان زیادی بهش تبریک گفته بودن:
دختری بنام ایکس: awwwwwww you got lucky!
و من پیش خودم گفتم این یعنی خوششانسی؟! یا آخر خریت؟! گویا خود کامنتدهنده هم دلش میخواسته.
پسری بنام کریس: محشره پسر
پسری بنام جاش: didnt say anything back to me:/
پسری بنام جاش: asshole
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): Sry josh
گویا این پسر ناراحت شده بود که چرا دوستش پیش از همه اونو در جریان این خرابکاری مهم قرار نداده؛ البته ایشونم مراتب عذرخواهی رو بجا اوردن و از دوستشون دلجویی کردن.
یه شخص دیگه: awww congrats!!! how does it feel??
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): It feels incredible! I cant wait to hold him
باز هم یه شخص دیگه: congrats dude.. youre a great guy and gonna be an even more fantastic father.
چه جالب!!! چه فاصلهی سنی کمی دارن این پدر و پسر. حتماً در آینده با همدیگه میرن تفریح (اونم لاس وگاس.)
خدای من!!! چطوری میشه که اینجوری میشه؟!
یک رابطهی بچهگانهی شاید عاشقانه، بدون پروتکشن، بدون فکر و البته صرفا برای لذت منجر به تولد انسانی میشه (اگر خدا بخواهد چند ماه دیگه)
تو فیلمها همچین چیزایی زیاد دیده بودم، ولی تو فیسبوک ندیده بودم!!!
هر چیزی که روزی به عنوان "ارزش" ارزش داشت، کم رنگ میشه تا اینکه کاملا محو بشه، همه چیز کشکی کشکی شده؛ حتی بچهدارشدن هم بچهبازی شده.
حالا یا اینکه معنی تعهد رو نمیفهمن یا اینکه اصلاً تعهدی ندارن.
دیگه چیزی بنام تعهد نیست، همه بیتعهد شدن، دیگه تعهدی وجود نداره؛ دیگه "ارزش" برای کسی ارزش نداره.
حتماً این زوج Teenager فکر میکنن زندگی و آینده خوشی خواهند داشت؛ با همدیگه زیر یه سقف عشق واسه هم پوست میکنن و دست همدیگه میدن و البته سالهای سال باهم خوشبخت خواهند بود؛ همچنان که پدر بچه رو نوازش میکنه، مادر دایپر بچه رو عوض میکنه. امیدوارم همینطور باشه.
بیخیال این حرفا، بریم Phoenix گوش بدیم.
ایشون طی یک جملهی کوتاه و کاملاً صریح، نوشته بود:
Its a boy!!!!پیش خودم گفتم نکنه واقعاً همون چیزی باشه که فکر میکنم؟! خوب شاید این بچهی یکی از فامیلهاشون باشه. همچنان که هیجان زیادی در من پدایدار شده بود شروع کردم به خواندن کامنتهای این جملهی مختصر و پرمعنی (و البته پرهیجان.)
دوستان زیادی بهش تبریک گفته بودن:
دختری بنام ایکس: awwwwwww you got lucky!
و من پیش خودم گفتم این یعنی خوششانسی؟! یا آخر خریت؟! گویا خود کامنتدهنده هم دلش میخواسته.
پسری بنام کریس: محشره پسر
پسری بنام جاش: didnt say anything back to me:/
پسری بنام جاش: asshole
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): Sry josh
گویا این پسر ناراحت شده بود که چرا دوستش پیش از همه اونو در جریان این خرابکاری مهم قرار نداده؛ البته ایشونم مراتب عذرخواهی رو بجا اوردن و از دوستشون دلجویی کردن.
یه شخص دیگه: awww congrats!!! how does it feel??
خودِ پدر (یعنی همون آشنای مورد نظر): It feels incredible! I cant wait to hold him
باز هم یه شخص دیگه: congrats dude.. youre a great guy and gonna be an even more fantastic father.
چه جالب!!! چه فاصلهی سنی کمی دارن این پدر و پسر. حتماً در آینده با همدیگه میرن تفریح (اونم لاس وگاس.)
خدای من!!! چطوری میشه که اینجوری میشه؟!
یک رابطهی بچهگانهی شاید عاشقانه، بدون پروتکشن، بدون فکر و البته صرفا برای لذت منجر به تولد انسانی میشه (اگر خدا بخواهد چند ماه دیگه)
تو فیلمها همچین چیزایی زیاد دیده بودم، ولی تو فیسبوک ندیده بودم!!!
هر چیزی که روزی به عنوان "ارزش" ارزش داشت، کم رنگ میشه تا اینکه کاملا محو بشه، همه چیز کشکی کشکی شده؛ حتی بچهدارشدن هم بچهبازی شده.
حالا یا اینکه معنی تعهد رو نمیفهمن یا اینکه اصلاً تعهدی ندارن.
دیگه چیزی بنام تعهد نیست، همه بیتعهد شدن، دیگه تعهدی وجود نداره؛ دیگه "ارزش" برای کسی ارزش نداره.
حتماً این زوج Teenager فکر میکنن زندگی و آینده خوشی خواهند داشت؛ با همدیگه زیر یه سقف عشق واسه هم پوست میکنن و دست همدیگه میدن و البته سالهای سال باهم خوشبخت خواهند بود؛ همچنان که پدر بچه رو نوازش میکنه، مادر دایپر بچه رو عوض میکنه. امیدوارم همینطور باشه.
بیخیال این حرفا، بریم Phoenix گوش بدیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)